از سی و سه پل به سمت چهارباغ بالا، اولین محل سردرب باغ زرشک است که عمارتی مفصل بود و منوچهرخان معتمدالدوله به آن اهمیت می داد و اطراف سردرب از درختکاری و گلهای رنگارنگ جلوه ها داشت. چون اطراف بالاخانه های سردرب، سالنها و غلام گردشها بود تا رودخانه و جلفا و کوه صفه و باغهای طرف مشرقش منظرگاه باشکوهی باشد، نگهبانانی آنجا گماشته بودند تا تماشاچیان در خیابان چهارباغ بالا و هزارجریب، یک دانه گل نچینند.
هنوز معروف است که آنجا، فریاد «مچین مچین» به فلک میرسید. حتی درختهای توت را که همه جا بود و وقف عامه ی عابدین شده و صاحبش نفروخته بود و به فصل توت، زن و مرد شهری و دهاتی میخوردند، برای حفظش قراول گذاشته بودند. میرزا اشتهای شاعر در قصیده اش میگوید:
از عهد پادشاهی جالوت تاکنون |
|
پای درخت توت نبوده قراولی! |
این بیت نیز در این باب، مشهور پیران صاحب ذوق اصفهان است:
دست بلورین که به گل میرسد |
|
مچین مچین تا سر پل میرسد |
آقا سیدشهاب در سلطنت ناصری، باغ زرشک را که تخمیناً بیشتر از هشتاد هزار ذرع بود، به آغاباشی فروخت و از خواهرزادگان او، به امیر مجاهد بختیاری و محاسب الدوله منتقل و در عهد مشروطه به بعد، کارخانه ی ریسباف شد (جابری انصاری، 1378: 253و 165، 164).
مرحوم هنرفر مینویسد: «از پل الله وردیخان تا سردر باغ زرشک که امروزه هم در محل اصلی خود باقی است و محل کارخانه ی صنایع پشم بود، خیابان شیب زیادی داشت و در عهد صفویه به صورت دریاچه ای بود و آبی که از هزارجریب به آن میریخت، در نزدیک چنار معروف باغ زرشک که امروز هم در جای خود باقی است تشکیل آبشاری میداد. باغ زرشک در حدود هشتاد هزار مترمربع مساحت داشت و سردر آن مشتمل بر عمارتی مفصل و مجمل بود که با درختها و گلهای رنگارنگ احاطه میشد» (هنرفر، 1350: 489).
منبع: رصدخانه فرهنگي اجتماعي اصفهان. (1395). شناسنامه فرهنگي اجتماعي محلات شهر اصفهان، فاز اول. اصفهان: انتشارات سازمان فرهنگي تفريحي شهرداري اصفهان.